اساندکی قبل از اینکه یک جوان 18 ساله برتری طلب سفیدپوست وارد یک سوپرمارکت در محله سیاه پوستان در بوفالو، نیویورک شود و با تفنگ تهاجمی با عنوان نژادپرستانه به 13 خریداران و کارمندان شلیک کند، او یک گزارش آنلاین منتشر کرد. دیگر تروریست های ملی گرا سفیدپوست این کار را انجام داده اند، اما این یکی متفاوت بود: برای حمایت از ادعاها و اقدامات نژادپرستانه نویسنده خود، به تعداد قابل توجهی از تحقیقات علمی اشاره کرد.
در هفته های پس از تیراندازی اواسط ماه مه، روزنامه نگاران و دانشمندان درباره اشارات تروریست بوفالو به علم بحث کرده اند. اکثراً، این بحثها دیاتریب را بهعنوان تکیه بر شبه علم یا علم بیاعتبار و همراهی یا نادرست خواندن علم جریان اصلی توصیف میکنند.
اما این چارچوب به اندازه کافی برای پاسخگویی دانشمندان و مؤسسات علمی در قبال پیامدهای اجتماعی علم نژادپرستانه و نژادپرستی علمی کافی نیست.
تبلیغات
اصطلاح «شبهعلم»، همانطور که در توصیف رسانهای از رفتار تروریستی بوفالو استفاده میشود، بیش از آن که آشکار کند، مبهم است. مورخ علم مایکل گوردین توضیح داده است که “شبه علم یک چیز واقعی نیست.” در عوض، اصطلاح «مقولهای منفی است که همیشه به باورهای دیگران نسبت داده میشود، نه برای توصیف آموزهای که شخص برای خودش عزیز است». استناد به شبه علم در گزارشهای مربوط به تیراندازی بوفالو عمدتاً برای فاصله گرفتن علم از این قتل عام وحشتناک عمل میکند و این تصور نادرست را ایجاد میکند که علم «واقعی» نمیتواند نژادپرستانه باشد.
اما علم واقعی می توان نژادپرست باشید یک قرن پیش، علم نژادپرستانه یک هنجار بود تا استثنا، و میراث نژادپرستی علمی همچنان از طریق نهادهای علم بازتاب می یابد. مطمئناً، برخی از تحقیقات ذکر شده توسط تروریست بوفالو قدیمی است و بی اعتبار شده است، به این معنی که دیگر به طور گسترده ای به عنوان معتبر پذیرفته نمی شود. کلمات کلیدی در اینجا “دیگر” نیستند – این تحقیق زمانی علمی عادی و قابل قبول بود تا اینکه دانشمندان دیگر شروع به زیر سوال بردن و نقد آن کردند.
تبلیغات
علم بی اعتبار از دیاترابی تروریست بوفالو که اغلب در مطبوعات به آن اشاره می شود توسط جی. فیلیپ راشتون و ریچارد لین، روانشناسانی که تحقیقاتشان به شدت توسط صندوق آشکارا نژادپرستانه پایونیر حمایت می شد، تهیه شد. از دهه 1980 تا 2010، این مردان مجموعهای از مقالات و کتابهای علمی را تولید کردند که ظاهراً حقارت بیولوژیکی افراد آفریقاییتبار را نشان میداد و مدعی بود نشان میداد که آنها ذاتاً کمتر باهوش هستند و بیشتر مستعد جنایت و بیبند و باری جنسی نسبت به مردم اروپایی هستند. یا آسیایی تبار.
ذکر این نکته مهم است که راشتون و لین دانشمندانی نبودند که در آزمایشگاهها یا مؤسسات شبه علم کار میکردند. آنها استاد دوره ای بودند، راشتون در دانشگاه وسترن انتاریو تا زمان مرگش در سال 2012 و لین در دانشگاه اولستر تا اینکه سرانجام در سال 2018 از عنوانش محروم شد. اگرچه آنها همچنین در نشریات سایهدارتر، مانند فصلنامه انسان و تفاوتهای شخصیتی و فردی منتشر کردند. لین تا سال 2018 عضو هیئت تحریریه ژورنال Intelligence بود. راشتون از اعضای انجمن روانشناسی کانادا و بنیاد یادبود جان سیمون گوگنهایم بود. کار او توسط ادوارد او. ویلسون، یکی از مشهورترین زیست شناسان اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم ستایش و دفاع شد.
اگرچه بسیاری از تحقیقات راشتون و لین در حال حاضر بهعنوان زبالههای نژادپرستانه شناخته میشوند، اما همچنان از طریق مجلاتی که در ابتدا در آنها منتشر شدهاند، به صورت چاپی و آنلاین در دسترس است و هیچ نوع برچسب هشداری ندارد. دانشآموز ناخواستهای که در جستجوی «نژاد و هوش» در Google Scholar برای «نژاد و هوش» جستجو میکند، میتواند به راحتی به کار خود، یا طیف گستردهای از تحقیقات مشابه برخورد کند، و هیچ نشانهای دریافت نکند که قابل اعتماد نیست: به نظر میرسد علم است زیرا چنین بود – و در بسیاری از موارد هنوز هم هست – علم.
راشتون و لین تنها نمایانترین لبه یک پدیده بسیار بزرگتر هستند، که اکثر آنها مانند این مردان و کارشان مورد بررسی قرار نگرفتهاند. علم نژادپرستانه هنوز به طور مرتب در مکان های علمی به ظاهر معتبر منتشر می شود. نمونه بارز مایکل وودلی است، دانشمندی که وابستگی او به دانشگاه Vrije بروکسل تنها پس از آن که اشاره ای به یکی از بسیاری از نشریات نژادپرستانه او در دیاتریب تروریست بوفالو ظاهر شد، به حالت تعلیق درآمد که الهام بخش درخواست یک گروه بین المللی از محققان ژنتیک بود.
تحقیقات آشکارا نژادپرستانه تنها مشکل نیست. تروریست بوفالو همچنین به تحقیقات پیشرفته در زمینه ژنتیک مولکولی اشاره کرد که صراحتاً نژادپرستانه نیست. قابل توجه ترین متاآنالیز در سال 2018 است که در Nature Genetics منتشر شده است که همبستگی های ژنومی پیشرفت تحصیلی را در سفیدپوستان با تبار ژنتیکی اروپایی شناسایی می کند. دانیل بنجامین از UCLA، یکی از بنیانگذاران کنسرسیوم انجمن ژنتیک علوم اجتماعی، که این مطالعه را هماهنگ کرده بود، خود را از نحوه استفاده تروریست بوفالو از تحقیقات گروهش “وحشتناک” توصیف کرد. در واقع، مطالعه آنها چیز کمی در مورد نژاد بیان می کند، به جز اینکه انواع ژنتیکی که پیشرفت تحصیلی در آمریکایی های سفیدپوست را پیش بینی می کند، پیشرفت تحصیلی را در سیاهپوستان آمریکایی پیش بینی نمی کند.
پیشنهاد این که این مطالعه هر نوع تفاوت ژنتیکی سیستماتیک بین آمریکاییهای سفیدپوست و سیاهپوست را نشان میدهد که اولی را ذاتاً باهوشتر از دومی میکند، مطلقاً خوانش نادرستی است که هدف نویسندگان این مطالعه نبوده است. با این حال، چنین خوانش نادرستی فقط در محلههای ناسیونالیست سفیدپوست آنلاین رخ نمیدهد. تحقیقات در زمینه ژنتیک رفتار به طور مداوم به این روش اشتباه خوانده شده است توسط دانشمندان از زمان تولد این رشته در دهه 1960. این دانشمندان عبارتند از: آرتور جنسن، ریچارد هرنشتاین، چارلز موری، گلید ویتنی و بو واینگارد، که همگی این تفسیر نادرست – موسوم به جنسنیسم – را در سیل کتابها و مقالات مشهور و علمی که همچنان در نشریات معتبر منتشر می شوند، پیش برده اند.
برای این دانشمندان، به نظر می رسد که جنسنیسم توسط تحقیقات توجیه می شود. اگر گونههای ژنتیکی وجود داشته باشد که افراد را باهوشتر کند (اصل اساسی ژنتیک رفتار)، و اگر گونههای ژنتیکی در جمعیتهای مختلف به طور متفاوتی توزیع شوند (اصل اساسی ژنتیک جمعیت)، تفاوت بین گروههای نژادی در هوش یا پیشرفت تحصیلی «باید» باشد. ریشه در تفاوت های ژنتیکی داشته باشد.
با این حال، این مقدمات اساسی نادرست هستند. دانشمندان هیچ گونه ژنتیکی را شناسایی نکرده اند که هوش یا تحصیلات را ارتقا دهد و دسته بندی های نژادی نشان دهنده جمعیت های بیولوژیکی نیستند. به اعتبار آنها، برخی از متخصصان ژنتیک رفتاری علناً نتیجه گیری های نژادپرستانه از یافته های خود را محکوم کرده اند. با این وجود، مقالات علمی و کتابهایی که دانشمندان برای عمومیت بخشیدن به یافتههای خود مینویسند، اغلب تحقیقات را به گونهای بیش از حد به فروش میرسانند که منجر به نادرست خواندن نژادپرستانه میشود، چیزی که دانشمندان دیگر بسیار مایل به ارائه آن هستند.
علم یک فعالیت اجتماعی بسیار مهم است که به طور مثبت در تمام زمینه های زندگی کمک می کند. با این حال، همیشه حق با دانشمندان نیست و کار آنها همیشه سودمند نیست. اگر دانشمندان و مؤسسات علمی بخواهند اعتبار خود را حفظ کنند، باید کار بهتری برای مقابله و مقابله با نژادپرستی خود انجام دهند و مطبوعات باید آنها را در استانداردهای بالاتری نگه دارند.
امیلی کلانچر مرچنت، استادیار مطالعات علم و فناوری در دانشگاه کالیفرنیا، دیویس و نویسنده «ساخت بمب جمعیت» (انتشارات دانشگاه آکسفورد، 2021) است.